دیگر نگویید “من از افسردگی رنج می برم”!

دیگر نگویید “من از افسردگی رنج می برم”!

۱۷ آگوست ۲۰۲۰ بیل آر نظر بدهید

کلمات قدرت شگفت انگیزی دارند. حدس بزنید وقتی می گویم “از افسردگی رنج می برم” چه اتفاقی دارد می افتد؟ بله ، درست حدس زدید – من رنج می برم.-از جانب.-افسردگی. خود عمل گفتن اینکه من از افسردگی دارم رنج می برم ، رنج بیشتری را ایجاد می کند.

نگویید “من افسرده هستم” زیرا در این جمله احساس قطعیت و بیهودگی وجود دارد. با گفتن “من افسرده هستم” به نظر می رسد که شما با افسردگی خود دارید تعیین می کنید که چه کسی و چه چیزی هستید. شما برتر از افسردگی هستید. افسردگی فقط یک بخش کوچک از وجود شماست. زبان تأکیدی دیگری را انتخاب کنید. شما سر پوشی بر موجودیت افسردگی خود نمی گذارید، شما فقط از کلمات مختلف دیگری برای توصیف آن استفاده می کنید.

 

من پیشنهاد می کنم نحوه بیان خود را عوض کنید اولین پیشنهاد من این است که در عوض بگویید “در حال بهبودی از افسردگی هستم”. شما در سفری برای سلامتی هستید. شما ممکن است در آغاز یا پایان سفرتان باشید ، اما به هرحال در حال سفر هستید. شما در وضعیت ناامید کننده ای که از افسردگی رنج می برید گیر نکرده اید. شما به دنبال صلح و آرامش میگردید. شما تسلیم نشده اید و تصمیم گرفته اید که در افسردگی خود غرق نشوید.

خوب ، اگر شما حتی نتوانید بگویید “در حال بهبودی از افسردگی هستم ” ، من یک جمله خنثی تر دیگر برای شما دارم که می توانید آن را امتحان کنید: “من افسردگی دارم”. این چیزی است که شما دارید ، این جمله به طور کامل شما را تعریف نمی کند. با گفتن این که افسردگی دارید این احتمال را باز گذاشته اید که در آینده ممکن است افسردگی نداشته باشید.

خوب ، اگر شما آن را دوست ندارید میتوانید”احساس افسردگی می کنم” را انتخاب کنید. احساسات ممکن است مدت زیادی دوام بیاورند ، ولی در نهایت از بین می روند. تنها چیز پایدار در زندگی ، ناپایداری است. یعنی “این نیز بگذرد”.
– تکه کلام A.A –

افسردگیِ تاریک و عمیق سرانجام از بین خواهد رفت. اگر در حال حاضر احساس خوبی دارید ، این نیز خواهد گذشت. ولی من نمی گویم “وای بر من” ، بلکه متوجه حقیقت جهانی ناپایداری خواهم شد. این ابر تیره که زیر آن هستید ممکن است عظیم باشد اما در نهایت خواهد گذشت و خورشید بیرون خواهد آمد.

 

لطفاً کلام خود را خردمندانه انتخاب کنید. کلامی که استفاده می کنید بر افکار شما تأثیر می گذارد. افکار شما بر احساسات شما تأثیر می گذارند. احساسات شما بر اعمال شما تأثیر می گذارند. شما می خواهید در مسیری متفاوت قرار بگیرید ، خوب اولین قدم (برای برای رفع ایهام) این است که از عبارات متفاوتی برای توصیف وضعیت فعلی خودتان استفاده کنید.

 

موفق باشید.

، بیل آر ، درحال بهبودی

 

 

 

زندگی مدرن و افسردگی

زندگی مدرن و افسردگی

روانپزشک  دکتر دومینیک مِگِل در سخنرانی خود در نشست بین المللی افسردگی در رُم اشاره می کند که انسان مدرنی که فردگرا است همین که هست برای خودش کافی است. به خانه نداشتنش می بالد. او این را نمی‌پذیرد که اصلاح می تواند او را بهبود بخشد. او تبادل و مراوده ای نمی‌کند. او تجربیاتی دارد که در همان سطح جنسی ، غذایی یا موسیقیایی برایش کافی است. او برای حمایت از آزادی اش و بی ریایی در احساساتش، بودن را جایگزین داشتن کرده است. …  اومصرف می‌کند و پس از کسب لذت دوباره غمگین می شود. پورنوگرافی از همه نوعش پخش می‌شود  و شکلی از تمایلات جنسی را به ما نشان می دهد که چیزی جز یک کالای مصرفی نیست. شکل مدرن این افسردگی گسترده نه منشاء بیولوژیک دارد و نه روانی. بله این نوعی افسردگی است که از چیزی فراتر نشات گرفته است. این  یک فرم ازافسردگی  است که از “حذف معنا از وجود داشتن “ناشی می‌شود: این همان چیزی است که ویکتور فرانکل آنرا “اختلال روانی افسردگی بودشی (ناشی از) حیات هوشمندانه[۱]” مینامد. این به حوزه ذهن تعلق دارد و نشان می دهد  جامعه ای که به شکل سیستماتیک ، بودن را جایگزین داشتن  می کند، یک سری افراد افسرده تولید و آنها را دیوانه می کند. حذف معنا، روان انسان و زیست شناسی مغز انسان را دچار اختلال می کند.

در این مورد خبر خوب به دو شکل است. از یک سو ما اثبات تجربی این هستیم که انسان برای اینکه بتواند به درستی عمل کند، به ارزش‌ها نیاز دارد تا بتواند به زندگی خودمعنا ببخشد. ما دیگر نمی توانیم واقعیت را انکار کنیم. جلوی چشمان  ماست. با توجه به اینکه ما تقریباً هر کاری که نباید را انجام  داده ایم ،اکنون  با استثناء قائل شدن، یک بار دیگر میدانیم که برای فرار از این موضوع جهانشمول انسانی، آزادی انسانی، ارزش انسانی، جستجوی معنا و همچنین احساس وظیفه او، در سرتاسر زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مان چه باید بکنیم.

[۱] neogenesis neurosis of existential depression

 

 

افسردگی مدرن

زندگی یک سمفونی است

زندگی زیباست

زندگی یک سمفونی است

۱۴ فوریه ۲۰۲۲ آنا .تی

 

گاهی اوقات، من در افکاری مانند ” که چه شود؟” یا «به هر حال این چه چیزی را تغییر خواهد داد؟» که باعث می‌شود هیچ کاری انجام ندهم و فقط در غم خودم غوطه‌ور باشم ، غرق میشوم. من یکی از آن روزهایی را داشتم که خیلی با آن آشنا هستم، آشنا؛ فقط برای اینکه احساس امنیت کنم. اما به خاطر این برنامه، من تصمیم گرفتم کاری انجام دهم که باعث خوشحالی‌ام می شود. نواختن فلوت.

 

نواختن، لذت حضور در یک سمفونی را به من یادآوری می کرد. میتوانستم بخشی از یک کل باشم، حتی از طریق نواختن ملودی‌های ثانویه و استراحت‌ها(سکوتها)ی زیاد، زمانی که سازهای دیگر در عظمت خود منفجر می‌شوند و از بین میروند. وقتی با دیگری هماهنگ می‌شوم یا در سکوت منتظر ورود ساز خودم می‌نشینم …

 

قبل از بهبودی، رهبر ارکستر سمفونی زندگی ام بودم. این شامل مجموعه‌ای از تک‌نوازی‌ها بود که من به دنبال رفع سریع (نت)بعدی بودم که موسیقی را فقط یک ثانیه دیگر ادامه دهد. اکنون که در دوران بهبودی به سر می برم، از نقشم کناره گیری کردم و اجازه دادم نیروی برترم کارم را انجام دهد. خدای درک من می داند و قادر است تمام بخش های زندگی من را رهبری کند و هرگز از شاهکار موسیقی من دست بر نمی دارد. ۱۲ قدم جهش ایمانی من بود تا به خدا بسپارم و حالا نمی‌پرسم چرا باید این صدای نامفهوم را بزنم، چون دیگر مسئول نیستم.

 

شادی من یک ملودی زیباست  و از نغمه‌ها و صداهای بسیار ریز تشکیل شده است. دیگر لازم نیست درک کنم تا در آن شرکت کنم. من فقط باید کاری را که باید انجام دهم، هر بارش را در یک روز، یک ساعت، یک ثانیه انجام دهم، و از اینکه بخشی از یک کل اتفاق بیفتد، خوشحال باشم.

 

من پس از چندین بار کمک(خدمت) به این برنامه دیگر متواضع هستم و هنوز هم هر روز چیزهای جدیدی از دوستانم یاد می‌گیرم. من سرشار از قدردانی از این مسئله هستم که بخشی از این سمفونی DA هستم، با تمام نقاط قوت و ضعفمان، دور هم جمع شده و با آرامش‌ترین موسیقی  که تا به حال شنیده ام را اجرا می کنیم.

برای شما در بهبودی

آنا تی

می‌توانم در انتهای این تونل، نور ببینم

به یاد می‌آورم وقتی برای اولین بار در سال ۱۹۸۴ به یک دوست روان­شناس که رئیس دانشکده روان­شناسی بود، پیشنهاد دادم که ما باید افسردگان را در یک­جا گرد هم بیاوریم، طوری به من نگاه می­کرد که گویی عقلم را از دست داده ­ام؛ زیرا افسرده ­ای که انگیزه کافی برای بیرون آمدن از تخت­خوابش را ندارد، مطمئناً انگیزه کم­تری برای رفتن به انجمن و دیدن انسان­های اندوهگین و افسرده دیگر را خواهد داشت.

برخلاف میل رئیس دانشکده، ما گروهی آزمایشی را در آن محل ترتیب دادیم. به دلیل موفقیتی که افراد شرکت­ کننده در آن داشتند، برای ما انگیزه ­ای شد تا اولین گروه افسردگان گمنام را….

ادامه مطلب

زندگی مدرن و افسردگی

زندگی مدرن و افسردگی

روانپزشک دکتر دومینیک مِگِل( Psychiatrist Dr. Dominique Meggle)در سخنرانی خود در نشست بین المللی افسردگی در رُم اشاره می کند که انسان مدرنی که فردگرا است همین که هست برای خودش کافی است. به خانه نداشتنش می بالد. او این را نمی‌پذیرد که اصلاح می تواند او را بهبود بخشد. او تبادل و مراوده ای نمی‌کند. او تجربیاتی دارد که در همان سطح جنسی ، غذایی یا موسیقیایی برایش کافی است. او برای حمایت از آزادی اش و بی ریایی در احساساتش، بودن را جایگزین داشتن کرده است. … اومصرف می‌کند و پس از کسب لذت دوباره غمگین می شود. پورنوگرافی از همه نوعش پخش می‌شود و شکلی از تمایلات جنسی را به ما نشان می دهد که چیزی جز یک کالای مصرفی نیست. شکل مدرن این افسردگی گسترده نه منشاء بیولوژیک دارد و نه روانی. بله این نوعی افسردگی است که از چیزی فراتر نشات گرفته است. این یک فرم ازافسردگی است که از “حذف معنا از وجود داشتن “ناشی می‌شود: این همان چیزی است که ویکتور فرانکل آنرا “اختلال روانی افسردگی بودشی (ناشی از) حیات هوشمندانه ” مینامد. این به حوزه ذهن تعلق دارد و نشان می دهد جامعه ای که به شکل سیستماتیک ، بودن را جایگزین داشتن می کند، یک سری افراد افسرده تولید و آنها را دیوانه می کند. حذف معنا، روان انسان و زیست شناسی مغز انسان را دچار اختلال می کند.

در این مورد خبر خوب به دو شکل است. از یک سو ما اثبات تجربی این هستیم که انسان برای اینکه بتواند به درستی عمل کند، به ارزش‌ها نیاز دارد تا بتواند به زندگی خودمعنا ببخشد. ما دیگر نمی توانیم واقعیت را انکار کنیم. جلوی چشمان ماست. با توجه به اینکه ما تقریباً هر کاری که نباید را انجام داده ایم ،اکنون با استثناء قائل شدن، یک بار دیگر میدانیم که برای فرار از این موضوع جهانشمول انسانی، آزادی انسانی، ارزش انسانی، جستجوی معنا و همچنین احساس وظیفه او، در سرتاسر زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مان چه باید بکنیم.

زندگی مدرن و افسردگی

از کتاب: هر وقت حس اش را داشتم انجام میدهم

نویسنده : دکتر هیو اسمیت

نشریات منطقه ایران

چاپ و ترجمه  مورد تایید دفترخدمات جهانی

افسردگان گمنام شورای منطقه ایران

دفتر مرکزی تهران

دکتر دوروتی رو کمک می کند یاد بگیریم که چطور به خودمان کمک کنیم.

دکتر دورتی رو

دکتر دورتی رو(PhD )  کمک می کند یاد بگیریم که چطور به خودمان کمک کنیم.

من و دکتر دورتی رو در سال ۱۹۸۴ زمانی که برای اولین بار به راه اندازی برنامه ای برای افراد افسرده علاقه مند شدم، از طریق یکی از دوستانم آشنا شدیم. ما در آن زمان واقعاً ملاقاتی رودررو نداشتیم، اما یکی از اعضای گروه کمک‌های متقابل «افسردگان گمنام» تازه تأسیس ما، اثر برنده جایزه دوروتی با عنوان «افسردگی: راه خروج از زندان توست» را به من داد. من قبلاً عناصری از افکار آرون بِک در مورد شناخت (درمان شناختی) را در ساختار گروه کمک متقابل خود وارد کرده بودم و کاملاً با نظر او آشنا بودم که این رویداد نیست که باعث ایجاد مشکل می شود، بلکه نحوه درک فرد از یک رویداد است. به عنوان یک مثال ساده، اگر خانواده‌ای درحال لذت بردن از یک پیک نیک دریک روز تعطیل در پارک باشند و باران ببارد و پیک نیک شان خراب شود، احساس ناامیدی به وجود می‌آید. و اگر کشاورز در خشکسالی برای محصول اش به دنبال باران باشد، از این واقعیت که باران محصولاتش را قادر می‌سازد تا زنده بمانند دلش قوی میشود. یک رویداد ( در اینجا باران ) که توسط افراد مختلف متفاوت دیده می شود، بستگی به این دارد که حتی چگونه بر زندگی آنها تأثیر می گذارد.

 

دکتر افسردگی
دوروتی رو و باورهایش، به‌علاوه تجربیات او به‌عنوان یک درمانگر، در این کتاب به من رسید (که بعداً آثار بسیار دیگری هم درباره افسردگی از او منتشر شد). مثل این ضرب المثل بود: «وقتی دانش‌آموز آماده است، معلم ظاهر می‌شود». واقعاً یک اتفاق پرنعمت و غیر مترقبه افتاده بود! بله این کتابهای او بود – کتابهایی که افکار من را در مورد اینکه چگونه ما انسان‌ها دنیای تجربیات فردی خود از افسردگی را می‌سازیم، تقویت کرد. همچنین بینشی واضح‌تر و عمیق‌تر درباره اینکه ” کلمات چطور واقعیتها را میسازند” به من داد. همچنین، از دورتی آموختم که نحوه صحبت ما با خودمان (زبان و معنای آن) است که بینش هایی در مورد زندگی احساسی و فکری مان به ما می دهد. از این مطلب به این نتیجه رسیدم که چگونه افکار من احساسات را ایجاد می کنند، احساسات خلقیات را ایجاد می‌کنند و خلق و خوی من رفتارهایی را ایجاد می کنند.

دکتر افسردگی

در پیش‌گفتارکتاب افسردگان گمنام(ویرایش ۱۹۹۸، ۲۰۰۸، ۲۰۱۱) دورتی رو به ما می‌گوید که چگونه حقیقتی را درباره نحوه برخورد افراد مؤثرتر با تجارب افسردگی خود کشف کرد. اساساً، این تاثیر،در به اشتراک گذاشتن داستان آنها با کسی است که به او اهمیت می دهد و گوش شنوای محبت آمیزی دارد. بیایید ببینیم او چه می گوید:
زمانی که من برای اولین بار به افسردگی مبتلا شدم، در سال ۱۹۶۸، تنها درمانی که افراد افسرده از روانپزشکان دریافت کردند، قرص، ECT و جراحی عصبی بود که در آن برش هایی در لوب فرونتال مغز آنها ایجاد می شد. لازمه تحقیقات من این بود که باید با مراجعین افسرده صحبت می‌کردم و می‌دانید، بسیاری از مراجعین بهتر شدند. این به دلیل این نبود که من چند درمان جادویی داشتم، بلکه به این خاطر بود که برای اولین بار، مردم توانستند داستان خود را برای کسی که نگران و علاقه مند است تعریف کنند. آنها با گفتن داستان خود، متوجه شدند که زندگی آنها اهمیت پیدا کرده است، و با توضیح چرایی ها و چگونگی ها برای کسی، تا او را بهتر درک کند. انتخاب های بهتری برای خود کردند و به زندگی شان ادامه دادند. “

بنابراین، در مقدمه کتاب آیا افسرده هستید؟ در اینجا یک راه خروج است! که در سال ۱۹۹۱ توسط فونت پیپر بکس منتشر شد که بخشی از گروه انتشارات هارپر کالینز، واقع در لندن انگلستان است ؛ دورتی رو به این نکته اشاره می‌کند که چگونه کسانی از ما با مشارکت دادن افراد افسرده در گفتگو و متعهد نمودن آنها به انجام حداقل کاری که می‌خواهند انجام دهند تااز انزوای خود در بیایند، تجربیاتشان را با دیگران به مشارکت می‌گذارند و در زندگی دیگران مشارکت پیدا میکنند.

ویرایش سوم کتاب افسردگان گمنام. (۱۹۹۸، ۲۰۰۸، ۲۰۱۱) انتشارات افسردگان گمنام. لوئیزویل.

دکتر افسردگی

یادداشت پایانی: دکتر رو و بیل دبلیو، تأثیر زیادی بر تفکر من داشتند که کمک کرد تا افراد افسردگان گمنام به آنچه امروز هستند تبدیل شوند.
ممنون دورتی

در سال ۱۹۹۵ دورتی به ایالات متحده آمد و سخنرانی بزرگ و ماندگارش را در جشن دهمین سالگرد افسردگان گمنام انجام داد.

 

مسیر و گودالها

مسیر و گودالها
در مسیری قدم می زدم که با یک گودال ۱۵ متری مواجه شدم. افتادم داخل گودال .بسیار عمیق، تاریک، کثیف و دلگیر بود. من کاملا تنها بودم. نگاهی به اطراف انداختم و راهی ندیدم. بنابراین من آنجا ماندم. از خاک یک تخت درست کردم و در چاله به دنبال راحتی بودم. و من بیشتر آنجا ماندم. بعد از مدت ها نجات پیدا کردم. در نهایت بیرون آمدم و مسیر را ادامه دادم.
در طول مسیر قدم زدم و با یک گودال۱۰ متری مواجه شدم. افتادم داخل.  گودال عمیق، تاریک و دلگیر بود. من کاملا تنها بودم. هیچ راهی ندیدم من آنجا ماندم. در نهایت نجات یافتم و به مسیر ادامه دادم.
در طول مسیر قدم زدم و یک کوله پشتی با برچسب “DA” پیدا کردم. کوله پشتی را برداشتم و پوشیدم.
در طول مسیر قدم زدم و با یک سوراخ ۷ متری مواجه شدم. به داخل زمین افتادم. ایک زیر زمین عمیق، تاریک و دلگیر بود. یک کوله پشتی همراهم بود. ابزارها را باز کردم و نمی دانستم چگونه از آنها استفاده کنم. من تلاش کردم و در نهایت از سوراخ خارج شدم. مسیر را ادامه دادم.
در طول مسیر قدم زدم و با یک گودال ۵ متری مواجه شدم. افتادم داخل.  گودال متوسط، کم نور و دلگیر بود. یک کوله پشتی همراهم بود. من ابزارها را باز کردم و ایده ای داشتم که چگونه از آنها استفاده کنم. من بالا رفتم. مسیر را ادامه دادم.
در طول مسیر قدم زدم و با یک گودال۲ متری مواجه شدم. افتادم داخل.  حفره خیلی عمیق نبود، اما دلگیر بود. یک کوله پشتی همراهم بود. وسایلم را باز کردم و از وسایل مورد علاقه ام استفاده کردم. من بالا رفتم. مسیر را ادامه دادم.
امروز در امتداد مسیر قدم می‌زنم و با گودالهای کم عمقی مواجه می‌شوم که در آن می‌افتم. من از ابزارها استفاده می کنم و بالا می روم.
و مسیر را ادامه می دهم.

استیسی. اس

قبل از حرف زدن فکر کن

سیاری از ما که دارای افسردگی هستیم به راحتی می‌توانیم راه منفی‌گرایی را طی کنیم. رفتار و شیوه گفتار پیش‌فرض ما تمایل دارد با مردم به روشی نادرست اصطحکاک پیدا کند. راه حل این است که زندگی خود را هدفمندانه زندگی کنیم. قبل از صحبت کردن فکر کنیم. قبل از صحبت کردن این پنج سوال را از خود بپرسیم:

ادامه مطلب

افسردگی با ناخوشی فرق دارد

در مجموع معمولا انسانها ناخوشی را با افسردگی اشتباه میگیرند. معمولا افراد در صحبتهایشان میگویند: من افسردگی گرفتم یا افسرده شدم. در واقع شخص این عبارت را در مواقعی که میخواهد بگوید ناخوش است به کار میبرد . در واقع تا زمانی که فرد افسردگی را تجربه نکرده است متوجه نمیشود که بین افسردگی و ناخوشی تفاوت بزرگی وجود دارد.

. وقتی که ناشادیم(ناخوشیم)باوجود اینکه معیارمان براي مصیبت زدگی کم یا زیاد است، همچنان با واقعیت در تماس هستیم. وقتی دیگران به ما عشق ،تسلی و دلداري دهند ما همچنان میتوانیم به دلیل ملایمت و حمایتشان از آنهاسپاسگذار باشیم. ولی وقتی افسرده ایم احساس میکنیم که از باقی دنیا محروم و جدا شده ایم. آسایش و عشقی که توسط دیگران به ما ارائه میشود نمیتواند از این سد عبور کند واحساس دوست داشته شدن و دلداري گرفتن نیزبه ما دست نمیدهد.تجربه افسردگی واقعی یعنی احساس محروم شدگی، به مصیبت افتادگی در یک قهقرا ،چاه و یا احساس خفگی با تشدید یک امر و یا مدفون شدن در یک دالان و کانال تاریک است. کسی که افسردگی دارد از کسی و چیزي خوشش نمیآید و هیچ امیدي احساس نمیکند.

ادامه مطلب

رهاکردن خوب و بد

رهاکردن خوب و بد

 

۹ آگوست ۲۰۲۱  بیل. آر

لطفا در پایین صفحه دیدگاهتان را بنویسید

رها کردن خوب و بد

چرا می‌خواهم خوب و بد را رها کنم؟ آیا وقتی از آنها برای توصیف خود استفاده می کنید، این کلمات کمکی می کند؟

می‌دانم که وقتی به خودم برچسب بد می‌زنم، قبل از هر امیدی به رهایی و شفا، خودم را از اساس بد طبقه‌بندی کرده ام! وقتی به خودم برچسب خوب می‌زنم، یا فکر می‌کنم بدون عیب هستم، یا چیزی را باور نمی‌کنم.

در مورد استفاده از آنها برای توصیف دیگران چطور؟ خوب، وقتی به کسی برچسب خوب می‌زنید، آیا او را روی یک پایه قرار نمی‌دهید؟ وقتی می گویید کسی بد است، آیا ارزش او را کم نمی کنید تا از شما پایین تر باشد؟

آیا این قضاوت ها ارزش انجام دادن دارند؟ آیا آنها ما را آسوده خاطر و آرام میکنند؟ یا ما را در یک حالت تاریک منفی قرار می دهند؟ من دومی را می گویم.

خوب پس چگونه می توانم گفتارم  را طوری تغییر دهم که در آن دام نیفتم؟ اگر مجبور شوم از این کلمات استفاده کنم، چیزی در این راستا خواهم گفت: «رفتارشان بد بود.» مسلما در این جمله قضاوت و  گیرکمتری  وجود دارد!

وقتی می خواهم آن کلمات را در مورد خودم به کار ببرم چطور؟ من عبارات مفید و غیر مفید را برای خودم ترجیح می دهم استفاده کنم . در آنها قضاوت بسیار کمتری وجود دارد.

مفید ، یعنی چیزهایی که فکر می‌کنم، می‌گویم یا انجام می‌دهم که باعث کاهش رنج من یا دیگران می‌شود

غیر مفید – چیزهایی که فکر می‌کنم، می‌گویم یا انجام می‌دهم که باعث افزایش رنج در خودم یا دیگران می‌شود

مترادف اینها می تواند مهارانه و غیر ماهرانه باشد.

قضاوت را رها کن، آن قلمرو متعلق به خداست. انسان ها می توانند قضاوت کنند، اما ممکن است این مفیدترین کاری نباشد که ما می توانیم انجام دهیم.

رها کردن خوب و بد

 

نشریات افسردگان گمنام⬇️

https://depressedanon.com/author/hsmit

 

📚https://t.me/nashriatDA

 

کتاب پایه انجمن افسردگان گمنام