اجباری که به عقب کشیدن و کنارهگیری از زندگی داریم.
افسردگی گهگاه پناهگاهی میشود تا در آن زندگی را به سر نبریم. زندگی تنها زمانی پیش میرود که احساس کنیم با درجه نسبتا خوبی از پیشبینی ناپذیری و همیشگی نبودن آن، در حال گذران آن هستیم تا بتواند ما را از انزوای خود به دنیای واقعی بیاورد. افسردگی ما گهگاه پشت یک نقاب سطحی ازدوستی و رفاقت با مردمی که هیچگاه از درد عمیق درونیمان آگاه نیستند پنهان میشود. برای ما خطر کردن به معنی بیرون آمدن از انزوا به سمت ارتباط برقرار کردن با افسردگان دیگر است. هم اکنون ما این را میدانیم که این بیان احساساتمان است که باعث رهایی ما میشود. این با بازگو کردن و اظهار(اقرار) ناتوانی در مقابل افسردگیمان است که به هرروی باعث میشود بسیار آرام از چاه عمیق و تاریک غم و اندوه مان بیرون بیاییم.گاهی اوقات که توانایی جبران پیدا میکنیم احساس میکنیم بخشی از دیوارهای زندانی که برای خود ساخته بودیم فرو میریزد وما شروع به دیدن نور روز میکنیم. ما به کشف راهی که به بیرون میرود میرسیم! ما درمییابیم که بخشیده شدن از جانب دیگران ما را آزاد میکند و به صلح و سلامتی و آرامش نزدیکتر میسازد. معنی آزادی برای ما این است که وقتی میخواهیم به سمت موقعیتهای استرسزا برویم، خود به تنهایی جوابگوی اجباری که به کناره گیری از زندگی پیدا میکنیم نیز باشیم و مسئولیت آنرا بپذیریم. ما هرچه درمورد رفتارها و هویتهای اعتیادی بیاموزیم و بشنویم، در مورد خود و اینکه چگونه خودمان را در برابراحساساتی واقعی همچون درد، آسیب و خشم بوسیله غم و اندوه بیحس میکنیم و آنها را درونمان نگه میداریم، بیشتر خواهیم آموخت.
منبع : کتاب افسردگان گمنام(پایه)
اجبار به کناره گیری از زندگی
سایت دفتر خدمات جهانی افسردگان گمنام
کتاب افسردگان گمنام را از بخش نشریات خریداری نمایید
هنوز نظری ثبت نشده،نظر خود را ثبت کنید!