وقتی ناراحت میشویم

وقتی ناراحت می شویم ، مشکلی در ما وجود دارد

 

۱۱ اکتبر ۲۰۲۱ بیل آر نظر بدهید

 

این یک اصل بدیهی روحانی است که هر بار ما ناراحت می شویم ، مهم نیست علتش چیست ، مشکلی در ما وجود دارد. اگر کسی به ما آسیب برساند و ناراحت و عصبانی باشیم ، در اشتباه هم هستیم. اما آیا هیچ استثنا برای این قاعده وجود ندارد؟ در مورد خشم “قابل توجیه” چطور؟ اگر کسی ما را فریب دهد ، آیا ما حق نداریم دیوانه باشیم؟ آیا نمی توانیم به درستی از دست مردم خودخواه خشمگین شویم؟ برای ما  در A.A. این استثنائات خطرناک هستند. ما دریافتیم که خشم موجه باید به افرادی واجد شرایط بیشتری برای کنترل آن واگذار شود.
کتاب دوازده  دوازده ، صفحه ۹۰

وقتی ناراحت میشویم

باید به خاطر داشته باشم که اگر از چیزی یا کسی ناراحت می شوم ، باید به درون خود نگاه کنم تا ببینم چه بلایی سر من آمده است. چگونه به وضعیت فعلی خود فکر می کنم؟ آیا فکر من در مورد این شرایط بالغانه ، آرام و سالم است؟ آیا من به دنبال این هستم  ببینم که کجا کوتاهی کرده ام؟

 

من اینها را نه به عنوان فرصتی دیگر برای آسیب زدن به خودم بلکه به عنوان یک نقطه تأمل(تفکر) می گویم. آیا کاری وجود دارد که بتوانم انجام دهم که بهتر از روش قبلی باشد؟

 

بهبودی فقط در صورتی امکان پذیر است که بتوانم تشخیص دهم در واقع مسائل چگونه اند و نه آنطور که فکر می کنم باید باشند. قبول کردن سهمم در شرایط  خودم جایی است که می توانم از آنجا رشد کنم و بهتر شوم.

آیا میتوانم تسلیم خشم توجیه پذیر شوم؟ مطمئنا میتوانم، اما آیا کمک میکند و مفید است؟ زیاد محتمل نیست. برای من بسیار بهتر است که بررسی کنم در کجا کوتاهی کرده ام ، کجا ناراحت شده ام زیرا این نقطه چسبان جایی است که می تواند رشد کند. شهامت نگاه کردن به درون را داشته باشید. نگاه کردن به درون ممکن است ترسناک باشد ، اما آنجاست که شفا رخ میدهد. در سفر درون خود موفق باشید.

 

دوران بهبودی شما ، بیل .آر

وقتی ناراحت میشوم

نشریات مصوب دفتر خدمات جهانی

سایت خدمات جهانی منطقه ایران

استعاره افسردگی من

استعاره افسردگی من

افسردگی من

۱۱ اکتبر ۲۰۲۱ بیل. آر نظر بدهید

 

خوب ، من در جمع مردم اعتراف و اظهار(اقرار) می کنم که “افسردگی دارم”. من ترجیح می دهم نگویم  “افسرده ام” یا از “افسردگی رنج می برم” ، زیرا معتقدم که رنج یک انتخاب است. در اینجا منظور من تفسیر بودایی از رنج است. این رنجِ روانی و عاطفی است که ما وقتی زمان حال را همانطوری که هست قبول نمیکنیم با آن روبر میشویم.

درد بخشی از تجربه انسان است ، رنج اختیاری است.

من ترجیح می دهم بگویم “افسردگی دارم” یا “گاهی علائم افسردگی را تجربه می کنم”. این تغییر ساده کلماتی که برای توصیف وضعیتم به کار می برم این امکان و فضا را ایجاد می کند که روزی افسردگی نداشته باشم یا علائم افسردگی را تجربه نکنم.

چرا این همه درباره کلمات صحبت می کنیم؟ خوب کلمات قدرت زیادی دارند. در کتابهای مذهبی، خدا  درابتدا گفت ” نور وجود داشته باشد” ، سپس نور وجود داشت. اولین قدم آفرینش، کلمات هستند. کلماتی که برای استفاده انتخاب می کنم به ساخت واقعیت من کمک می کند.

بسیاری از ما زندگی را مجموعه ای از استعاره ها می دانیم. برخی زندگی را یک مسابقه می دانند ، برخی دیگر آن را یک بازی ، برخی هم آن را یک مبارزه مداوم می دانند. من برای توصیف افسردگی خود از چه استعاره ای  استفاده می کنم؟

 

افسردگی

 انسانها موجوداتی دوگانه هستند. من خودم را دو موجود در یک موجود می بینم:

یک کودک درونی زخمی

و

یک بزرگسال بیرونی بالغ

 

افسردگی من ، به شکل فقدان انرژی ، عدم پیشرفت و فقدان عواطف،خود را نشان می دهد. تاب حرکت نمی کند. افسردگی تجلی کودک درون زخمی من است. در تاب نشسته است. او  بداخلاق(زودرنج) و لجبازاست. پاهایش را تکان میدهد و روی زمین می کشد. گاهی اوقات تا آنجا پیش می رود که برای جلوگیری از پیشرفت ، پاهای خود را در جهت مخالف تاب میدهد.

 

بزرگسال بالغ بیرونی من کوچکتر از افسردگی است. من نمی توانم با یک فشار معمولی افسردگی ام را تاب دهم . من باید فشارهای خود را زمان بندی کنم و به طور مداوم اقدامات مثبت را در زندگی ام اعمال کنم. من باید کودک درونی را تشویق کنم پاهای خود را بلند کند. و بعد تشویقش کنم که پاهایش را تاب دهد تا تاب خوردن کاملاً به منِ کوچکتر بیرونی  متکی نباشد.

این یک استعاره کامل نیست ، اما کاملاً با تجربه من در مورد افسردگی ام  سازگار است. امیدوارم با انجام مداوم فشارهای ملایم ، یکبار دیگر آزاد و شاد از افسردگی خارج شوم. این آینده برای شما نیز امکان پذیر است.

 

برای دوران بهبودی شما ، بیل آر

 

 

خوشبختی از دیدگاه فروید

خوشبختی از دیدگاه فروید

انجمنها، اجتماعاتی برای امید و حمایت دوجانبه ایجاد میکنند.

 

۳۰ سپتامبر ۲۰۲۱ هیو اسمیت دیدگاهتان را بنویسید

 

“یک بار از زیگموند فروید پرسیده شد انسان برای خوشبختی به چه چیزی نیاز دارد. پرسشگر بدون شک انتظار یک پاسخ طولانی و پیچیده را داشت که بازتاب سالها تفکر عمیق فروید در این مورد باشد. اما پاسخ  فروید ساده بود “arbeiten und lieben” – کار و دوستی.

 

افراد شاد، در محل کار و در طول روابط صمیمی شان با دیگران احساس ارتباط می کنند. مردم وقتی رنج میبرند که این ارتباطات تهدید ،کاسته ویا قطع شود. امروزه میلیون ها نفر در آمریکا  از آنچه همکار من چارلز دِبِر آن را “دردسر مضاعف” می نامد رنج می برند. کسانی که در مشکلات مضاعف هستند نه کار معنی داری دارند و نه روابط صمیمی ادامه داری. پژمردگی زندگی اجتماعی در هر دو حوزه باعث بی ریشه شدن و فروپاشی اجتماعی می شود که بدون شک به رشد اختلالات عاطفی کمک خواهد کرد. “

 

گزیده ای از  کتاب “صحبت از غم و اندوه”:دیوید کارپ /افسردگی ، قطع ارتباط و معانی بیماری. (۱۹۹۶) انتشارات دانشگاه آکسفورد. نیویورک. صفحه ۱۷۸٫

 

 

دیدگاه هیو:

این تجربه شخصی من در طی سالهای زیادی که در افسردگان گمنام و سایر انجمنهای دوازده قدمی مشارکت میکنم میباشد، این اجتماع برای مایی که به دنبال شفا ، کمک و امید هستیم بسیار حیاتی است. این قدر قوی است که مایی که از برنامه استفاده می کنیم و در جلسات شرکت می کنیم متوجه می شویم که بخشی از یک اجتماعی که دوستمان دارند هستیم. ما بخشی از اجتماعی هستیم که دیگران به ما اهمیت مبدهند و با ما مشارکت میکنند و سپس ما برای دیگران “معجزه گروه” می شویم.

 

امروزه در دنیای ما ، افسردگی جهانی شده و دارای ابعاد همه گیر میباشد. تا آنجا که من خبر دارم هیچ واکسنی برای افسردگی وجود ندارد. ولی ما یکدیگر را داریم . در آنجا می توانیم با دیگران ارتباط برقرار کنیم. ما میتوانیم راهنما(حامی) داشته باشیم که بتواند گوش دهد و تجربیات افسردگی خودش را با ما درمیان بگذرد و ما را امیدوار کند، در واقع ، و  به شکل استعاری، یک واکسن به بازویم بزند. بنابراین ، چیزی که جهان در حال حاضر به آن احتیاج دارد این است که هر یک از ما با “کارمان” و “دوست داشتن یکدیگر” ، پیش برویم – خود را در انزوا و ناامیدی نگه نداریم . به گروه “خانگی” خود که هر هفته به صورت مجازی یا رودررو دایر میگردد برویم.در این محیط  است که “ریشه” داریم و به خانواده ای از دوستان تبدیل می شویم و نه آشنایان.

 

من دوستانی دارم که آنها را برای اولین بار در DA ملاقات کردم و به سی سال یا پیش از آن باز می گردد. افسردگان گمنام به معنی رشد ، اجتماع و آرامش است.

لطفاً به انجمن ما بپیوندید و بخشی از یک اجتماع همواره رو به رشد و دوست ، در سراسر جهان باشید. ما تنها نیستیم!

<خوشبختی از دیدگاه فروید

……………………………………………………………

 

در جلسات زوم انجمن افسردگان گمنام همراه ما شوید:⇐ کلیک کنید

سایت خدمات جهانی:⇐ www.depressedanon.com

رنجش(کینه) متهم ردیف اول است

رنجش

 

مشکل شما چیست؟ یکی از مشکلاتی که بسیاری از ما با آن روبرو هستیم این است که با رنجش(کینه توزی) گیج و بغرنج(سوراخ سوراخ) شده ایم. چطور به این نتیجه می رسم؟ این در کتاب بزرگ AA یافت می شود (به یاد داشته باشید افسردگان گمنام بر اساس الگوی الکلی های گمنام طرح شده است و ما میتوانیم بخشهایی از کتاب الکیلهای گمنام را به کار ببریم).

 

بخشی از کتاب الکلیهای گمنام:

رنجش(کینه توزی) مجرم “ردیف اول” است. بیش از هر چیز دیگر افراد الکلی (یا افسرده) را از بین میبرد. همه انواع بیماریهای روحانی از رنجش بوجود می آید، زیرا ما نه تنها از نظر روانی و جسمی ، بلکه از نظر روحانی نیز بیمار بوده ایم. وقتی بیماری روحی برطرف می شود ، ما از نظر جسمی و روانی خوب می شویم. ما رنجش(کینه) ها  را روی کاغذ  آوردیم. ما افراد ، موسسات یا اصولی که از آنها خشمگین بودیم را فهرست کردیم. از خود پرسیدیم چرا خشمگین هستیم. در بیشتر موارد مشخص شد که عزت نفس ، پول ، جاه طلبی ها ، روابط شخصی مان(که روابط جنسی را هم شامل میشود) آسیب خورده یا تهدید شده است. بنابراین ما زخم داشتیم. ما کاملا از بین رفته بودیم.

الکلیهای گمنام ، صفحات ۶۴-۶۵

 

 

خوب ، بنابراین ما مجرم ردیف اول را شناسایی کردیم. ما باید خود را از رنجش (کینه) آزاد کنیم. برای رهایی از رنجش(کینه) چکار کنیم؟ این نیز در کتاب بزرگ AA اینطور آمده است:

 

اگر رنجش(کینه) ای دارید که میخواهید از آن خلاص شوید ، اگر برای شخص یا چیزی که از آن رنجیده اید دعا کنید ، آزاد خواهید شد. اگر در دعاهایتان بخواهید هر آنچه را که برای خود میخواهید خدا به آنها نیز بدهد ، آزاد خواهید بود. سلامتی ، کامیابی و خوشبختی آنها را بخواهید و آزاد شوید. این کار را انجام دهید حتی در زمانهایی که واقعاً برای  آنها آرزوی خوب نمیکنید و دعاهای شما فقط کلمات است و منظور شما این نیست. این کار را هر روز به مدت دو هفته انجام دهید ، و متوجه خواهید شد که این کلمات را به معنی رسانده اید و آن را برای آنها خواسته اید ، و متوجه خواهید شد که در جایی که قبلاً احساس تلخی و کینه و نفرت داشتید ، اکنون احساس درک و عشق دلسوزانه را احساس می کنید.

در آن زمان برای من کار کرد ، و از آن زمان بارها برای من کار کرده است ، و هر بار که مایل به انجام آن هستم برای من کار خواهد کرد. گاهی اوقات باید ابتدا بخواهم که تمایل داشته باشم ، اما این نیز همیشه به دست می آید. و چون برای من کار می کند ، برای همه ما کار خواهد کرد. همانطور که یک مرد بزرگ دیگر می گوید: “تنها معنی آزادی واقعی که یک انسان می تواند به آن دست یابد  همان کاری است که باید انجام دهد زیرا شما می خواهید آن را انجام دهید.”

الکلی گمنام ، چاپ چهارم ، صفحه ۵۵۲

 

 

من شخصاً می توانم این واقعیت را تأیید کنم که دعا برای افرادی که از آنها دلخور هستید واقعاً موثر است. من بیش از ۱۵ سال رنجش (دلخوری) عمیق داشتم. پدر و مادرم ترجیح داده بودند به مراسم خاکسپاری دخترم نیایند. رنجش(کینه) به شدت جانکاه بود . حامی من در AA به من گفت “بیل تو باید برای پدر و مادرت دعا کنی”.

اولین فکری که به ذهنم رسید این بود: “عمرا !! حتی منو تو جهنم هم بندازند برای پدر و مادرم دعا نمی کنم”. سپس صدای کمِ نیروی برترم  از من  پرسید: “خوب بیل ، تو تمایل به انجام چه کاری را داری؟”.

متوجه شدم که حاضرم برای تمایل دعا کنم. من دو هفته دعا کردم ، و آمادگی فرا رسید. من دو هفته برای پدر و مادرم دعا کردم که آنها:

-آرامش پیدا کنند

-حضور خدا را در زندگی خود احساس  کنند

-بینش پیدا کنند

دعا کردم و رنجش(کینه) از بین رفت. زخم هنوز آنجا بود چون به من آسیب زده بودند. با این حال دیگر زخمی باز و چرکین نبود. به دلیل عصبانیت شدید دیگر پشت گلوی من به خاطر آن خشم شدید صفرا(بغض) وجود نداشت. من آزاد بودم!

دعا واقعاً کار ساز است  اگر شما برای کسانی که از آنها رنجیده و دلخور هستید دعا کنید ، البته نه با رنجشهایتان.

 

برای شما/ در دوران بهبودی

بیل . آر

 

 

افسردگی شبیه به چیست؟

افسردگی شبیه به چیست؟

افسردگی شبیه به گیر افتادن در شن نرم است!

 

تأکید مثبت

می دانم هیچ چیز برایم آنقدر سخت نیست که نتوانم آنرا تحمل کنم.

 

 

افسردگی” تلاشی برای تقویت چوبهای ضعیف و شکننده است ، تلاشی برای گرفتن چیزی محکم هنگام سقوط در بی نهایت .

به محض اینکه ساختار ضعیفی پیدا کردید یا پاهایتان روی تکه سنگی قرار گرفت ، جرات نمی کنید حرکت کنید مبادا آن حداقل امنیتی که دارید از بین برود. ” (۳)

 

من از تغییر هر چیزی در زندگی ام می ترسیدم زیرا فکر می کردم این احساس ترسی که بیشتر اوقات دارم ، مرا در خود می‌بلعد و من عقلم را از دست میدهم . من همیشه وحشت کرده ام که نکند دیوانه شوم . من وقتی کلا احساس تنهایی داشته باشم عقلم را از دست نمیدهم و دیوانه نمی شوم.  امنیت من به این واقعیت برمیگردد که دیگر نخواهم خودم را غمگین کنم. من می خواهم بهتر شوم و این کار را وقتی انجام می دهم که ترس از تغییر یا خشم را کنار بگذارم و خودم را احساس کنم. با مواجهه با ترس هایم می توانم آزاد و شاد باشم. وقتی در مواجهه با اندوهم شهامت بیشتری پیدا کنم ، احساس می کنم امید جدیدی درونم رشد میکند.

 

بنابراین اغلب، ذهن من با انواع تصاویر وحشتناک بالا می آید . تصویری از باتلاق وجود دارد و من تا زانو در عمق باتلاق راه می روم. تصویر زندان وجود دارد و من در انزوا و تاریکی کامل نشسته ام. تصویری از احاطه شدن توسط دیوارهای شیشه ای وجود دارد. من همه چیز را در اطراف خود می بینم ، ولی هیچ وقت کسی مرا نمی بیند و حرفهایم را نمی شنود و من حرفهای آنها را نمی شنوم. این “پرتگاه” ، افسردگی من است .

 

مراقبه

ما سعی می کنیم فقط برای امروز زندگی کنیم. امروز می خواهیم فقط در این ۲۴ ساعت زندگی کنیم.

 

هیو. اس

 

فقط برای امروز در جلسات مجازی زوم در لینک زیر با ما همراه شوید با ما همراه شوید:

http://dairan.org/?p=2907

“افسردگی شبیه به چیست؟”

سایت خدمات جهانی⇓

www.depressedanon.com

http://dairan.org/?cat=61

کتاب “فقط برای امروز” افسردگان گمنام

 

وقتی از احساسات ترس آور فرارمی‌کنم از قبل در تورآنهاهستم

🍁🎍
افکار بلند امروز

🔻
من امروز می‌خواهم عواطف و هیجاناتم را احساس کنم و وقتی احساس غم و ناراحتی به من دست داد از آن فرار نکنم.

🔻

از آنجا که پناه نیاوردن به ترس وفلج نشدن از روی ترس یک انتخاب است، قبول داشتن افسردگی نقطه مقابل قربانی بودن دربرابرآن است..اینطور فکر کنید:

وقتی که واقعا می‌ترسیم وهیچ راهی هم برای پذیرش ترسمان وجود ندارد، در لحظه ای که کسی نمیتواند ترسیدن را به ما دیکته کند ، آنرا میپذیریم ، ترس و وحشت ما کاسته می‌شود. افسردگی نیز به همین منوال است، هنگامی که آنرا میپذیریم ، هراس(پنیک) وبدبختی(شرایط بد) کاهش می‌یابد.

🔻
درگذشته وقتی که به سمت شرایطی که مرا به وحشت می‌انداخت می‌رفتم احساساتم را در خودم انباشته می‌کردم و همچنین از تجربه‌ی هر هیجان جدیدی که باعث احساس ناراحتی در درون من می شد ممانعت می‌کردم.

🔻
من در حال درک این هستم که هر چه خودم را بیشتر  ابراز ‌کنم و احساس غم و اندوهی که از بدو تولد گریبانم را گرفته بود را با دیگران مشارکت ‌میکنم، احساس خوشحالی و امید بیشتری خواهم کرد. ایمان مقابل ترس است.

🔻
من در این برنامه‌ی بهبودی نیاز دارم ارتباطم را با نیروی برترم حفظ کنم و گفتگو و تعامل روزانه ام را با این نیرو ادامه دهم، به این طریق رشد من درسلامت و امیدواری ادامه خواهد یافت. برعکس؛ ترس، افسردگی را زنده نگه می دارد و آنرا رشد می دهد.

🔻
ایمان به من این اجازه را می‌دهد که زندگیِ توام با ریسکی را که غم و اندوه در آن وجود ندارد انتخاب کنم ، اگرچه میل و طبیعت من به دنبال راحتی و آسایش موجود درغم و اندوهِ ماندگار می‌ باشد.

🦋
کتاب افکار بلند برای روزهای ابری
#نشریات_انجمن_افسردگان_گمنام

فقط برای امروز DA

برگرفته از سایت دفترخدمات جهانی انجمن افسردگان گمنام⇓

https://depressedanon.com/when-i-run-from-my-fearful-feelings-i-know-they-have-already-caught-me-in-their-web/

خرید کتاب افکار بلند برای روزهای ابری

نیروی برترم را برتر از هرچیزی میدانم

                              نیروی برترم را بیشتر هر چیزی قبول دارم

 

در طول زندگی من ، چیزهای مختلفی نیروی برتر من بودند . شغلی خاص که بیش از هر چیز آن را دوست داشتم و آنرا در اولویت قرار دادم ، یا شخصی که با آن دوست بودم. وقتی در اعتیاد فعال بودم  مواد مختلف نیروی برتر من بودند. قبل از بهبودی ، ابر سیاه افسردگی عمیق، نیروی برتر من بود. هنگامی که به بهبودی و قدمها پرداختم، تشویق شدم تا یک نیروی برتر واقعی ، یا خدایی که خود به او پی میبرم را بیابم – نیرویی برتر از خودم که می تواند سلامتی روان را به من بازگرداند. به عبارت دیگر – قدم دوم – .
من صادقانه می توانم بگویم که پس از ماه ها دعا و انجام قدمها ، این نیرو مرا از اجبار به نوشیدن رها کرد و به من کمک کرد تا از گودال تاریک ناامید کننده افسردگی عمیق رها شوم. چالش امروز من که اکنون در آن عمق تاریک افسردگی نیستم ، این است که نیروی برترم را در اولویت زندگی ام قرار دهم. به عنوان مثال ، من اخیراً یک کار کوتاه مدت را در زمینه ای شروع کرده ام که بسیار هم به آن علاقه دارم. آن کار بسیار سخت و وقت گیر بود  و من متوجه شده ام که آن کار شرایط ؛ افکار ، اعمال و زندگی من را می بلعد. وقتی با حامی خود در این مورد صحبت کردم ، او پرسید: “بنابراین ، آیا این شغل به نیروی برتر شما تبدیل شده است؟” فهمیدم راست میگه! خدا در زندگی من کجا بود؟ در افکارم بود؟ چگونه می توانم قدم سوم را کار کنم اگر از نیروی برترم آگاه نباشم و خواست و زندگی خود را به مراقبت او نسپارم؟ متوجه شدم به جای اینکه نیروی برتر و بهبودی ام اولویت من در زندگی باشد ، این شغل اولویت من شده است. من از این یادآوری سپاسگزارم ، تا بتوانم به مسیر اصلی خود برگردم. من می دانم که وقتی نیروی برتر و بهبودی خود را در اولویت قرار نمی دهم ، دوباره به الگوهای تفکر قدیمی و رفتارهای قدیمی روی می آورم ، که برای من باعث بازگشت دوباره به افسردگی می شود. خدایا شکر که همیشه هر اندازه و هر بار که بخواهم در کنارم آماده و مایل به کمک به من هستی.
 استیسی – اس
………………………………………………………..
با شرکت درجلسات مجازی آنلاین زوم
افسردگان گمنام با ما همراه ما باشید⇐ کلیک کنید

 

سایت خدمات جهانی افسردگان گمنام

افسردگی و حس مادرانه

                                      حس مادرانه

 

۱۴ مه ۲۰۲۱ هیو اسمیت نظر بدهید

 

همه ما حس مادرمان را تجربه کرده ایم ، به خصوص در کودکی. آنها همیشه توانایی این را داشتند که یک نگاه به ما بیندازند و احساس کنند که ما در حال انجام کاری هستیم. آن بیشتر نگاهی در زمره خطر شیطنت شما و تهدید بود. و شما میدانید ، نوع نگاهی که به او میکردید این پیام را می داد که “بله مادر ، من آن گلدان عتیقه ای  که رئیس جمهور به شما داده بود را شکستم.”

ما در برنامه دوازده قدمی بهبودی مان  وعده های AA را در همه جلسات خود می خوانیم. و از سیزده وعده یک وعده وجود دارد که من در هفته گذشته به آن فکر کرده ام. من و یکی از اعضای افسردگان گمنام افکار خود را در مورد این وعده ها با یکدیگر در میان گذاشته ایم. این جمله ای است که به نظر من پر از امید برای بهبودی ماست. “ما بصورت حسی درخواهیم یافت که چگونه شرایطی که قبلاً دستپاچه و نگرانمان میکرد را پیش ببریم .”

فرهنگ لغت ، حس را چنین تعریف می کند: “دانستن یا یادگیری مستقیم چیزی بدون استفاده آگاهانه از استدلال. فهم یا درک فوری”.

حس مادرانه

چند سال طول کشید تا فهمیدم، حتی بدون اینکه به آن فکر کنم ،چیزی وجود دارد که واقعاً مرا گیج می کند ، قدرتمند و حیله گر است. این موضوع فقط در مورد سو مصرف الکل نیست ، حتی این واژه سه کلمه ای “درخواست  اعتیادی نوشیدن” و اینکه چگونه فکر نوشیدن ناگهان در ذهنم ایجاد میشد و فکر میکردم” خوب یک جرعه نوشیدنی به جایی بر نمیخورد”، و البته موضوع هم بر سر همان یک جرعه بود.

اکنون که در بهبودی هستم  یاد گرفته ام چیزی به اسم “پرچم های قرمز” وجود دارد که به طور خودکار در ذهن من بالا می آیند و فکری که خُلق(روحیه) من را همیشه پایین می آورد و احساساتم را تحریک میکرد ،شروع به پایین آوردن خلق (روحیه) ام به آن سراشیبی لغزنده می کند و احساساتم دردناک میشوند . در گذشته نمی توانستم مانع لغزیدن توسط این افکار ، به سمت پایین شوم. اکنون ، من “پرچم های قرمز” را دارم ، که به من هشدار میدهند. به طور حسی دریافته ام که از رفتن به این مسیر هیچ خیری حاصل نمی شود.

مثل هر اعتیادی که یکدفعه ما را به بردگی کشید، فکرم هم به همین شکل عمل کرد ، ناگهان مرا به زمین زد و قیدها را در ذهنم گذاشت.

اکنون من به طور حسی می دانم و تشخیص می دهم که بر من غلبه نخواهد کرد . یا اجازه نمی دهم این فیلمهای قدیمی و اعلان سرتیتر بازیگرانش  ، ذهن ، جسم و روح من را تسخیر کنند. وقتی فکرهای مرگبار قدیمی به (ذهن) من در می زنند ، می دانم که هیچ فکر قوی و محکم و هیچ استدلال آگاهانه درباره اش نمیتوان داشت، من فقط می دانم “به آنجا نروید!”

من اکنون در واقع این را می دانم وقتی یک فکر اعتیادی ، شروع به بردنم به جایی میکند که می دانم نمی توانم بروم ،  هشدار کافی را دارم ، یک “پرچم قرمز” …حتی لازم نیست  به عواقبش فکر کنم – من به طور حسی میدانم که اگر شروع به گفتگوهای درونی “باید ” یا “نباید” بکنم، به قیمت جهنم رفتن برایم تمام میشود.

 

-هیو-

 

حس مادرانه

در جلسات زوم انجمن افسردگان گمنام همراه ماباشید:⇓

جلسات زوم

 

سایت دفتر خدمات جهانی:

www.depressedanon.com

اضطراب مرگ

تنها در رویارویی با مرگ است که خویشتن حقیقی انسان متولد می شود.
(قدیس آگوستین)

(انتشار یافته در دوره همه گیری ویروس کوید۱۹)

این روزها آدمی در کره ی خاکی به بیشترین حد در مواجه با مرگ به سر می برد، خبرهای مرگ و میر بیش از هر زمان دیگری به گوشمان می رسد،برخی از ما دچار اضطراب مرگ، برخی دیگر دچار بحران معنای زندگی و برخی دچار یاس و ملال گشته ایم.

مواجهه با مرگ در این حد وسیع آدمی را به پرسش ‌های وجودی وا می دارد؟
یعنی زندگی همین است؟به همین مسخرگی دسته ای از ما قراره بمیریم و همه چیز تموم‌ بشه؟
تمام آرزوها و عشق ها و انگیزه ها با یک بیماری شبیه سرماخوردگی پوچ می شوند؟
در انتهای تمام این سوال ها یک پرسش نهایی پنهان شده است؟

آیا زندگی که به این راحتی پایان می یابد واقعا ارزش زیستن دارد؟ارزش دل بستن دارد؟

پاسخی که شما به این پرسش می دهید، درجه ی اضطراب مرگ را در شما تعیین می کند.

به همان اندازه که زندگی را تهی و خالی از ارزشی برای زیستن بدانید اضطراب مرگ شما بیشتر می شود.
اگر معنایی برای هستی تان یافته باشید معنایی برای نیستی تان هم دارید که در مقابل اضطراب نیستی، شما را مصون می کند.
این روزها فرصت خوبی است که به مرگ و معنای زندگی، بیندیشیم.

به قول “یالوم” اگرچه نفس مرگ، آدمی را نابود می کند، اما اندیشه ی مرگ زندگی را نجات می دهد.

(انتشار یافته در دوره همه گیری ویروس کوید۱۹)

 

 

۶ راه برای بیرون آمدن از افسردگی

شش راه برای بیرون آمدن از افسردگی

 

۱) پنهان کاری نکنید: اگر به تازگی خبر بدی را شنیده‌اید و یا  اتفاق ناگواری برای ‌شما رخ داده است، با دوستان و نزدیکان در مورد احساس­تان صحبت کنید. اگر بتوانید چند مرتبه خوب سوگواری نمایید و مسائل را به خوبی بازگو کنید، کمک خواهد کرد  تجربه دردناک­تان را درک کرده و از آن رها شوید. در واقع اینها بخشی از مکانیسم طبیعی سلامت روان است.

 

۲) حرکتی انجام دهید: بیرون از خانه بروید و مقداری حرکت بدنی انجام دهید، حتی اگر شده یک مسیر طولانی را پیاده ­روی کنید. در واقع  این به شما کمک خواهد کرد که از نظر جسمانی بهتر شوید و هم­چنین  خواب خوبی هم میتوانید داشته باشید، کمکتان خواهد کرد که ذهن­تان از آن احساسات دردناکی که جز افسردگی حاصل دیگری برایتان ندارند، تخلیه گردد.

 

۳) یک غذای مناسب بخورید:حتی اگر میل به خوردن چیزی ندارید، ب­خصوص توصیه میشود که میوه و سبزیجات تازه مصرف شود. در افسردگی شدید  احتمال دارد کمبود وزن پیدا شود و ویتامین­های بدن  از دست برود، که  این مسأله فقط اوضاع را وخیم­تر خواهد کرد.

 

۴) در برابر وسوسه سرکوب‌ غم و اندوه‌تان مقاومت کنید: الکل خُلق را پایین می آورد و افسرده کننده است. احتمالاً اگر با الکل سریعا احساس رهایی کردید، بدانید که موقتی است و ممکن است در انتها با یک افسردگی  شدیدتر از افسردگی­های قبلی­ روبه­ رو شوید.

 

۵) از کم خوابی بپرهیزید: گوش کردن به رادیو یا تماشای تلویزیون در طول شب و هنگامی که بیدارید – ولی بدن­تان در آسایش به سر می‌برد و دراز کشیده ­اید- می‌تواند کمکتان کند به خواب بروید؛ زیرا در این حالت دیگر نگران نخوابیدن یا خوابیدن خود نیستید.

 

۶) به خودتیادآور شو که از افسردگی رنج می‌بری، همان­طور که خیلی­ ها از آن رنج می‌برند: و بالأخره (گر چه نه فوری و آنی) از آن بیرون خواهی آمد. همان­طور که دیگران بیرون آمدند، ولو این­که در حال حاضر ممکن است این­طور به نظرمان نیاید.

 

افسردگی هم­چنین می‌تواند تجربه‌ی مفیدی برای انسان باشد؛ از این­رو که بسیاری از اشخاصی که بر افسردگی خود فائق آمدند بسیار قوی­تر و بهتر از قبل  افسردگی می‌شوند. شرایط و ارتباطات شما می‌تواند بهتر شود، و قدرت و بینشی پیدا کنید که تصمیمات مهم­تری بگیرید و تغییراتی در زندگی­تان بدهید که پیش از این قادر به آن نبودید.

 

«بخشی از نشریه انتشار یافته توسط دانشکده روان­پزشکی دانشگاه سلطنتی»

 

دیدگاه هیو

من این شش روش را کارآمد می‌دانم.  برای هر کسی که بخواهد تغییری در روش رفتار، احساس  و تفکرش بدهد. این­گونه که  راه­هایی را یاد می‌گیریم که به مرور ما را از اسارت افسردگی بیرون می‌برد، و هم­چنین با ارتباط در انجمنی مانند افسردگان گمنام که اعضایش  اینگونه هستند، ظرفیت شما  برای انتخاب­های بهتر افزایش خواهد یافت. 

منبع: سایت دفتر خدمات جهانی افسردگان گمنام

 

کتاب مقاله های بهبودی

راه بیرون آمدن از افسردگی